حکایتی از باب سوم گلستان سعدی - show-content
نمایشگر دسته ای مطالب
حکایتی از باب سوم گلستان سعدی
حکایتی از باب سوم گلستان سعدی
يكى از حكما، پسر را نهي هميکرد از بسيارخوردن که سيري مردم را رنجور کند. گفت: اي پدر، گرسنگي خلق را بکشد. نشنيدهاي که ظريفان گفتهاند: بسيري مردن به که گرسنگي بردن . گفت: اندازه نگهدار، كلوا واشربو و لا تسرفوا
نه چندان بخور كز دهانت برآيد
نه چندان كه از ضعف، جانت برآيد
با آنكه در وجود طعامست عيش نفس
رنج آورد طعام كه بيش از قدر بود
گر گلشكر خورى به تكلف زيان كند
ور نان خشك دير خورى گلشكر بود